کوچه ی عاشقینویسنده: نصرالله قادریاین کتاب را ببینیدخریدنصرالله قادری برای گسترش موضوع عدالت در یک نمایش باز هم به سراغ تاریخ رفته و نمایشی از تاریخ، جامعه، اسطوره و اخلاق ایرانی را در سطوح مختلف به روایت میگذارد. اما این نمایش پیش از هر چیز ...
کوچه ی عاشقینویسنده: نصرالله قادریاین کتاب را ببینیدخریدنصرالله قادری برای گسترش موضوع عدالت در یک نمایش باز هم به سراغ تاریخ رفته و نمایشی از تاریخ، جامعه، اسطوره و اخلاق ایرانی را در سطوح مختلف به روایت میگذارد. اما این نمایش پیش از هر چیز ...
ریختن آغوشش جایی بود برای ریختن تمام جانم در او.امید بلاغتی | حرمان (آغوش، تمام، جان، ریختن) Tweet با چشمهایت میخندیدی که تا امروز هیچ وقت فرو نریختهاند. هیچ کدام از دردهایت را نگفتی. سفر نرفتی و هیچ وقت پدر برای تو نبود. تو اما همیشه بودی و خانهمان را که داشت فرو میریخت، با وام و قرض ساختی.امید بلاغتی | حرمان (امروز، خندیدن، درد، ریختن، سفر، هیچوقت، پدر، چشمها) Tweet
با چشمهایت میخندیدی که تا امروز هیچ وقت فرو نریختهاند. هیچ کدام از دردهایت را نگفتی. سفر نرفتی و هیچ وقت پدر برای تو نبود. تو اما همیشه بودی و خانهمان را که داشت فرو میریخت، با وام و قرض ساختی.امید بلاغتی | حرمان (امروز، خندیدن، درد، ریختن، سفر، هیچوقت، پدر، چشمها) Tweet