![]() | هرگز به آخر نمیرسد، و نوبت پیری من فرا میرسد و تو مُردهای و من باز هم انتظار خواهم کشید. ژان لوک لاگارس | در خانهام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید | ![]() |

رفیع جنید
۱۳۵۵

![]() | هرگز به آخر نمیرسد، و نوبت پیری من فرا میرسد و تو مُردهای و من باز هم انتظار خواهم کشید. ژان لوک لاگارس | در خانهام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید | ![]() |
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر