![]() | نفس راحتی کشیدم و خوابیدم. خواب دیدم مارمولکها به اندازه دایناسور بزرگ شدهاند و یکی شان که از همه بزرگتر بود گفت:"فارسی شکر است." بقیه هم سرشان را به علامت تائید تکان دادند و بعد شروع کردند به زبان سلیس فارسی، فحش را کشیدن به جد و آباد من. محمد عبدی | از اپرا لذت ببر | ![]() |
همين
بهتره همهمون با هم حافظههامون رو پاک كنيم. بهتره همينجا جلوى تماشاچىها اين کار رو بكنيم. خيلى مهمه كه آدم حافظهش رو با نظم و بدون امید از دست بده...
ماتئى ویسنى یک | تماشاچی محکوم به اعدام
(آدم، امید، بدون، بهتر، تماشاچی، حافظه، خیلی، دست، مهم، نظم، همه، همين، پاک، کار)
(آدم، امید، بدون، بهتر، تماشاچی، حافظه، خیلی، دست، مهم، نظم، همه، همين، پاک، کار)
چند روز ديگه من و زن و بچههام، چمدونها و اسباب و اثاثيهمون رو مىبنديم و توى جادهها آواره و سرگردون مىشيم. خونه به دوش مىشيم. فكر كنم یهودی بودن يعنى همين...
اریک امانوئل اشمیت | مهمان ناخوانده
(آواره، اثاثیه، اسباب، بچه، جاده، خانه، خونه، دوش، روز، زن، سرگردان، سرگردون، همين، چمدان، چمدون، یهودی)
(آواره، اثاثیه، اسباب، بچه، جاده، خانه، خونه، دوش، روز، زن، سرگردان، سرگردون، همين، چمدان، چمدون، یهودی)
اگه خدا در برابر من بود، به همين جرم متهمش مىكردم: به جرم دادن قولهاى باطل...