![]() | با چشمهایت میخندیدی که تا امروز هیچ وقت فرو نریختهاند. هیچ کدام از دردهایت را نگفتی. سفر نرفتی و هیچ وقت پدر برای تو نبود. تو اما همیشه بودی و خانهمان را که داشت فرو میریخت، با وام و قرض ساختی. امید بلاغتی | حرمان | ![]() |
سینما
در میدان انقلاب | سینمای تازهای باز شده | در این فیلمیکه دارد پخش میشود | همه بازیگرند | کسی تماشا نمیکند
یادم میآید در سینما، قبل از شروع فیلم، سرود شاهنشاهی پخش میشد و میبایست میایستادیم تا سرود تمام شود.