![]() | سالها که از مرگ کسی بگذرد دیگر هیچکس گریه نمیکند و طوری از گذشته صحبت میکنند انگار در سفر است، انگار که در شهر ناشناسی است که امکان ارتباط با آنجا نیست. در واقع اندوه دُمش را میگذارد روی کولش و میرود. ابوتراب خسروی | کتاب ویران | ![]() |
امیال
• خون من، خون ما، خون او... چه کلمات فریبندهای ! چه واژههای کثیفی ! کارهای نیک و امیالمان را به خون ربط میدهیم، حتی عقاید، حرفها: "خونم میگوید"، "خونم دستور میدهد"...